آخرین مطالب
امکانات وب
صدای نم نم باران مرا با خود کجاها بردزمین خیس پاییزی گویی شکوه ای داردبه خود گویمگٍله کم کن نگاه بر آسمان بندازببین ابر سیاه و غرش اورا ببین باریدن اشکهای خورشیدرادلش خون استزدست این زمانهچه کس داند ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:15
روزگار پیر هم هر روز سازی میزند گاه سیل گاه زلزله دست به کشتن میزند مادررنجیده با چشمان اشک ناله بر جسم به خون غلطیده فریاد میزند روز ما سخت بودو وبا کلی تلّاش اوتماشاه میکند لبخند بیجا ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 149 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:15
نگاهت را چو دیدم مندلم پرواز شد پروازبه روی آسمانها گشتو کرد اسم تو را آغازو آن لبخند شیرین اتشرر بر جان من انداختو لبهای چو یاقوتتبرایم بوسه ای می ساختنشین ای دل مکن فریادچه بیهوده فغان و دادنه لی ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 144 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01
شوق پرواز دارم اینک تا بدانم آن سوی تر چیست؟تا بدانم آن طرف تر کیست؟هست جایی که نیرنگی, نباشد,هست جایی که فریبی از رفیقی هم نباشد,هست جایی کز بلغزد پایدستی آید سوی تولیک با دو چشم مضطربونه نگاهی با خشون ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 154 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01
رفته ای تو از برم من شدم دیوانه تر هر دو چشمم تار گشته روزوشب هم تارتر بودنت جان بودومن مینوشتم شعرها رفتنت آتش زده این دل شده آشفته تریک به یک آرم بیادم آنچه که برما گذشت گویی در خواب بودو میشوم ب ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 143 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01
کسی در را نمی کوبد زحال من نمی پرسد خبر ازمن نمی گیرد درونم حسرتی دارم فقط درحسرت, یک دوست که جان ودل یکی باشد کلامش دلنشین باشد رفیق بی ریا درهرزمان باشددلم در حسرت مهراست وتوبیکس چومن تنها بگو ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 155 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01
خنده لبهام مال تو چشم غم انگیز مال من شادی قلبم مال تو حسرت دیدار مال من شعرهای زیبا مال تو سوختن وساختن مال من ستاره باران مال تو خاموشی شب مال من گلهای عطری مال تو نیش زنبورها مال من روزهای ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 143 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01
حکایت ما بودن ولی دست ما نیست غصّه ای چون کوه داشتن بر دل بیمارگون نیست روزو شب فریاد آری سوختم, ازدرد, حسرت قصّه ما درس عبرت میشود آموزگار نیست گر نشینیم و نویسیم آنچه بگذشت هی بخندیم به روز ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 112 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01
تواز ویرانه ما دور شو اینجا ماتم سرا هست توهر چه زودتر, برو تا گرفتار درد نشوی از کوچه استقامت گذر نکن حتیً اسم کوچه را فراموش کن غم اینجا غوغا میکند درختان بعضی ها لخت و بعضی هم به زردی زده ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 201 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01
گر روح رود ازجسم این تن چه کند؟ چوابر تیرو تاریک شود بی آفتاب چه کند؟اگرریشه درخت بر اثر تیشه ازبین رود ساقه وبرگ آن بی پایه چه کند؟هیچ فکر کرده ای اگر روئیدن سبزیها شکوفه دادن درختان نبود نفس کشی ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 136 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01
من چه ساده بودم فکر کردم که یکی همدرداست یا که دوستٍ روزهای پر درد است هیچ نمیدانستم که دلش از سنگ است دل شکایت میکرد ازغم دوری او کفر به عالم میکرد یکطرف دوری او یکطرف خاطره ها سالها زمزمه ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 131 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01
هرروز به عشق تو بیدار شوم شاید که ببینم کمی شادشوم ازکوچه گلها هرروز گذری هرگز نکردی یک آن نظری این پنجره ی روبه کوچهبه من وابسته شده شاید هم بامن به انتظار نشسته زدست من خسته شده امروز هم م ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 145 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:01